تصور کنید در کمال یکرنگی به چند نفر از دوستان خود که آدمهایی ((معمولی)) هستند بگویید:((می خواهم روزی معاون مدیرکل این شرکت بشوم)) . چه اتفاقی می افتد؟ممکن است دوستانتان فکر کنند که دارید شوخی می کنید ولی اگر قرار باشد قضیه را جدی بگیرند، به احتمال زیاد خواهند گفت:((تو که چیزی سرت نمی شود،هنوز خیلی چیزها باید یاد بگیری)). ممکن است پشت سرتان هم بگویند:((طرف یک تخته اش کم است.)) حالا تصور کنید که همین مطلب را در کمال صداقت به مدیرکل شرکتتان بگویید. چه واکنشی نشان می دهد؟یک چیز مسلم است : او نمی خندد. جدی نگاهتان می کند و از خودش می پرسد:((آیا واقعا چنین فکری به سر این آدم زده؟))
تکرار می کنم ، نمی خندد. زیرا فکرهای بزرگ برای مردان بزرگ خنده دار نیست. یا فرض کنید به یک عده آدمهای معمولی بگویید که خیال دارید یک خانه پنجاه هزار دلاری بخرید و آنها هم چون فکر می کنند چنین چیزی غیرممکن است احتملا به شما بخندند. ولی اگر نقشه تان را به آدمی که در یک خانه پنجاه هزار دلاری زندگی می کند بگویید، او هیچ وقت تعجب نمی کند. او می داند که چنین چیزی غیر ممکن نیست،زیرا خودش به آن رسیده است. یادتان باشد: مردمی که برایتان آیه یاس می خوانند، خودشان تقریبا همیشه افراد ناموفقی هستند،آنها از لحاظ کارآیی بسیار معمولی اند یا در سطح پایینی قرار دارند.
به نقل از کتاب:جادوی فکر بزرگ نوشته دکتر د.شوارتز
تکرار می کنم ، نمی خندد. زیرا فکرهای بزرگ برای مردان بزرگ خنده دار نیست. یا فرض کنید به یک عده آدمهای معمولی بگویید که خیال دارید یک خانه پنجاه هزار دلاری بخرید و آنها هم چون فکر می کنند چنین چیزی غیرممکن است احتملا به شما بخندند. ولی اگر نقشه تان را به آدمی که در یک خانه پنجاه هزار دلاری زندگی می کند بگویید، او هیچ وقت تعجب نمی کند. او می داند که چنین چیزی غیر ممکن نیست،زیرا خودش به آن رسیده است. یادتان باشد: مردمی که برایتان آیه یاس می خوانند، خودشان تقریبا همیشه افراد ناموفقی هستند،آنها از لحاظ کارآیی بسیار معمولی اند یا در سطح پایینی قرار دارند.
به نقل از کتاب:جادوی فکر بزرگ نوشته دکتر د.شوارتز
۱ نظر:
سلام
منم که گفتم به اون آقا اصلا خورده نمیگیرم. منم میدونم که اون خودش رو با خودش و شرایط خودش مقایسه میکرده که اینو میگفته، اما من میگم آدم در دورنمای آرزو هاش باید یه چیز بزرگ رو داشته باشه، وگرنه اینطوری این آقا وقتی به پرشیا رسید دیگه هیچوقت فکر بهتر شدنش رو نمیکنه. من خودم یه آقا رو میشناسم که ۳۰ سال پیش همیشه با خودش فکر میکرده که یعنی میشه منم یه پیکان داشته باشم، حالا یه مزدا ۳۰-۴۰ میلیونی داره، یعنی این آقا باید فقط به پیکان فکر میکرد؟ پس به هر حال آرزو باید بزرگ باشه، البته آرزو نباید محال باشه!!!
شمارو لینک کردم
بیشتر بنویسید
منم با شما موافقم که هی بحث کردن سر اینکه اینجا بهتره یا کجا بهتره، دردی رو دوا نمیکنه. به قول شما این تکنولوژیها هم میتونه تو ایران باشه، همه هم دلشون برای وطنشون تنگ میشه، حتا همین غربیهای بی احساس، خوب واضح من خودمو میگم، ۲۵ سال با اون سیستم و شرایط بزرگ شدم، مگه میشه فراموششون کنم؟ مگه میشه دوستشون نداشته باشم؟ اما متاسفانه ما ایرانیها سریع میخوایم برای هم جبهه بگیریم، زود میگیم، اگه بده چرا موندی اونجا، برگرد سر جات. چرا رفتی؟ حالا رفتی داری حالتو میکنی، میگی بده؟ من از این مدلیها خیلی دیدم، بعضیها هم که فکر میکنن همه جا خوبه به جز ایران، زود در صدد طرفداری از اینجاها بر میان، که نه اینجا فلانه ، اینجا بهمانه.
ارسال یک نظر